سفارش تبلیغ
صبا ویژن


چترخیس رها

چند روز پیش ،صبح،هوا خیلی سرد بود. اصلا نمیتونستم از رختخوابم بیرون بیام و برم دانشگاه.هی مادرم صدام میکرد و من هی خودمو میزدم به خواب!
میگفتم مگه زوره نمیخوام امروز برم سرده هوا!
تا اینکه دوستم اومد دنبالم و بالاخره با کلی غرولند پاشدم و راه افتادم.
منگ خواب بودم تا جلوی در دانشگاه. هوا هم که بس ناجوانمردانه سرد بود!
اما چی شد که یهو خواب از سرم پرید؟
یه دختری رو دیدم که معلول بود و خیلی سخت راه میرفت.میخواست بره سر کلاس.
بالای پله ها ایستاده بود و نمیتونست بره پایین.
بهم گفت :خانوم میشه دستمو بگیرید منو هم ببرید پایین؟
تودلم گفتم :خدایا چسبید! مرسی بخاطر پس گردنیت!

نمیدونم اون روز من دست اونو گرفتم و از پله ها بردم پایین یا اون دست منو گرفت!؟

پ.ن:ببخشید سرم شلوغه و فرصت آپ کردن ندارم دعاکنید کمی وقتم باز بشه

البته فقط کمی باز بشه !


نوشته شده در یکشنبه 90/8/22ساعت 11:43 صبح توسط رهارستگار نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:

 فال حافظ - فروشگاه اینترنتی - قالب وبلاگ