سفارش تبلیغ
صبا ویژن


چترخیس رها

دخترتنها

باهاش قهرم!
دیگه دوست ندارم نگام به نگاش بیفته!
آخه دیگه پررو شدن هم یه حدی داره!
   اول دوساعت بهم خندیده بعد صاف صاف تو چشمام نگاه کرده میگه:
"این چه ریخت و شکلیه برا خودت درست کردی؟راه بهتری برای خندوندن مردم پیدا نکردی؟"
دلم میخواست با پشت دست بخوابونم زیر گوشش!...
 چرا نزدم؟
خب برای اینکه عقل هم خوب چیزیه... اگه میزدم دست خودم درد میگرفت!
حالا قهر بودنم با اون به جهنم دلم برای آینه ی خونه مون تنگ شده... آخه از وقتی که باهاش قهرم دیگه جلوی آینه نرفتم!
چرا؟
برای اینکه اون روز وقتی جلوی آینه داشتم آماده میشدم برم بیرون،بهم خندید و اون حرفارو زد...
راستش میدونی چیه من اون روز با خودم حرفم شد...
 من با خودم قهرم!   


نوشته شده در جمعه 90/11/7ساعت 11:1 عصر توسط رهارستگار نظرات ( ) | |

حراج...

دخترتنها

 

چوب حراج را وقتی به دلم زدم

 که از حراجی دیگری انتخابت را کرده بودی!!!


نوشته شده در سه شنبه 90/11/4ساعت 12:5 صبح توسط رهارستگار نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:

 فال حافظ - فروشگاه اینترنتی - قالب وبلاگ