سفارش تبلیغ
صبا ویژن


چترخیس رها

دختر جوانی ازمکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل شد

پس از دوماه، نامه ای ازنامزد مکزیکی خود دریافت کرد به این مضمون:

لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه ازراه دورادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! و می دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. مرا ببخش وعکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست

 باعشق : روبرت

دخترجوان رنجیـده خاطر از رفتار مرد، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردایی ... خودشان به او قرض بدهند و همه آن 30 تا 40 عکس را با عکس روبرت، نامزد بی وفایش، دریک پاکت گذاشته وهمراه با یادداشتی برایش پست کرد، به این مضمون:

 روبرت عزیز، مراببخش، اماهرچه فکرکردم قیافه تورا به یاد نیاوردم، لطفاً عکس خودت را از میان عکسهای توی پاکت جداکن و بقیه رابه من برگردان

 با عشق: لورا


نوشته شده در شنبه 90/1/20ساعت 7:43 عصر توسط رهارستگار نظرات ( ) | |

چندهفته پیش(یه جورایی پارسال میشه دیگه  اواخر اسفندبود ) با دوستم میرفتیم کلاس.
سر راهمون یه آقای نه چندان سالمی از نظر روحی کمی مزاحممون شد. یعنی یه جورایی گیر داد بهمون .
حالا تصور کن ساعت هفت صبحه وبرف هم کم کم از آسمون میباره و تو اون سرما ببخشیدا ولی سگو بزنی بیرون نمیاد(ما کلاس داشتیم ها!)اونوقت این آقا اومده بیرون برای فرآیند بسیار زیباو پسندیده ی دوست یابی...
منو دوستم که هنوز حس میکردیم توی خوابیم و حسابی خوابمون می اومدو سردمون بود.
این آقای محترم هم فکر کنم هنوز درست وحسابی چشماشو باز نکرده بود شایدم دست و صورتشو نشسته بود! پوزخندچون نفهمیده بود داره به کی پیشنهاد رفاقت میده.
خلاصه از اون اصرار که شماره رو بگیر و از من فحش که سر صبحی حالمونو بهم نزن گورتو گم کن و ....!بالاخره هم چشماش باز شدو خواب از سرش پرید و رفت....

از این موارد زیاده غرض گفتن این مسئله که چقدر آدم بیکار و هرزه زیاده توی جامعه نیست.
میخوام بگم بر خلاف نظر خیلیا اون آدم به نظر من خیلی محترم بود ،میدونید چرا؟
چون از همون اول با حرفاش ،باحرکتش، حتی با راه رفتنش نشون داد که مزاحمه، اهل ریا و تزویر نبود،دو رو نبود،راهش معلوم بود ،رسم ومرامش مشخص بود،اما خیلیا میان توی زندگیه آدم و آدم بعد از چند سال تازه  میفهمه که فقط یه مزاحم بوده یه مزاحم فقط همین!
نوع اول مزاحمی که گفتم فقط چند دقیقه وقت آدمو میگیره و با چند تا فحش دمشو میذاره رو کولشو میره
 اما نوع دوم ِمزاحم چندین ماه آدمو درگیر میکنه و مگه به این راحتیا میره ! حتی اگه تو بخوای بره مگه دیگه دلت میذاره که بره...
کاش میشد ازهمون لحظه ی اول فهمید کی مزاحمه کی مراحم!
کاش یه مشخصه ،یه نشونه ای داشتن تا انقد به بازی گرفته نمیشد دل آدما!
من که دلم خیلی پره از این مزاحما
شما رو نمیدونم؟!!!


نوشته شده در دوشنبه 90/1/15ساعت 9:21 عصر توسط رهارستگار نظرات ( ) | |

 پنجره...!

مهتاب از پشت پنجره ی اتاقم پیداست...
من اما هرشب تورا در ماه جستجو میکردم...
ولی امشب اتاقم از هجوم ِنور که نه ...پر از ماه است انگار
درحجم ِاتاقم تو را کم دارم
کجایی پس؟
هنوز پشت پنجره ای یا مث این همه نور...مث این همه ماه ،جاری هستی در خلوت ِمحبوس اتاقم؟!
چشمانم کورند یا تو در خسوفی؟!!!

کمی بعد نوشت:شایدم برای خودت یه پا خورشید شدی که نمیتونم خیره و بدون واسطه یه دل سیر نگات کنم؟!کسی چه میدونه!


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/4ساعت 1:44 صبح توسط رهارستگار نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:

 فال حافظ - فروشگاه اینترنتی - قالب وبلاگ